معنی مون گلفیه
حل جدول
لغت نامه دهخدا
مون. (پسوند) مزید مؤخر امکنه: ذی دیمون. میمون. (یادداشت مؤلف).
مون. [م ُ وَ] (ع اِ) مُؤَن. ج ِ مونه. (ناظم الاطباء). رجوع به مونه شود.
مون. (ضمیر) کلمه ٔ اشاره به معنی ما چنانکه در شعر بر مون می گویند به معنی بر ما. (ناظم الاطباء). بدین ضبط، تداول عامه است و اصل آن «مان » ضمیرمتصل اضافی و مفعولی است که مانند کلمات مختوم به الف و نون، در تلفظ، غالباً الف آن به واو بدل شود.
مون. (اِخ) دهی است از دهستان بالا لاریجان بخش لاریجان شهرستان آمل، واقع در 4هزارگزی شمال خاوری رینه با 105 تن جمعیت. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).
مون. [م َ] (ع مص) قیام ورزیدن بر نفقه و کفالت عیال و برداشتن بار ایشان را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). مؤنت. بار کسی کشیدن. (یادداشت مؤلف). مؤنت کسی بکشیدن. (تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی). و رجوع به مؤنت و مؤنه شود.
تیله مون
تیله مون. [ل ِ م ُ] (اِخ) تاریخدان فرانسوی.
پول مون
پول مون. [ل ِ م ُ] (اِخ) نام سفیری که فرهاد چهارم پادشاه اشکانی باسکندریه نزد آن تونیوس فرستاد. (ایران باستان ج 3 ص 2374).
فلفل مون
فلفل مون. [ف ِ ف ِ] (اِ مرکب) فودنج (پودینه ٔ) جبلی است، و گویند فودنج بری است. (فهرست مخزن الادویه). پودنه ٔ کوهی را گویند، و آن نوعی از پودنه باشد. (برهان). رجوع به فلفلمویه شود.
تی مون
تی مون. [ی ی ِ م ُ] (اِخ) سباستین. تاریخ دان فرانسوی (1637-1698 م.) است. او در تدوین گوشه نشینان پرت رویال همکاری داشت. (از لاروس).
عربی به فارسی
اذوقه رساندن , خواربار رساندن , تهیه کردن , فراهم نمودن
فرهنگ فارسی هوشیار
(تک: موونه) از ریشه ی پارسی ماهانه ها هزینه ها بارها رنج ها (اسم) جمع موونث.
گویش مازندرانی
معادل ابجد
241